خخخخ



نظرات شما عزیزان:

مهرزاد
ساعت23:11---20 فروردين 1396
برایش مثل لباسی شده ام

که خاطره های زیادی از آن دارد

اما دیگر اندازه اش نیست

نه دلش می آید دورم بی اندازد

نه میتواند بپوشدم...


مهرزاد
ساعت22:31---14 فروردين 1396
چه زیبا میگوید #نلسون_ماندلا ...
ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ ﯾﺎ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽ؟

"ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ" ﯾﻌﻨﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻤﺖ؛
ﭼﻮﻥ ﻣﻔﯿﺪﯼ

"ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽ" ﯾﻌﻨﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻤﺖ؛
ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﻣﻔﯿﺪ ﻧﺒﺎﺷﯽ

ﻣﻦ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﮐﺎﺭ ﮔﺮﺍﻥﻗﯿﻤﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻠﺴﺎﺕ ﻣﻬﻢ، ﻭﺍﺑﺴﺘﻪﺍﻡ، ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺟﻌﺒﻪﯼ ﺁﺑﺮﻧﮓ ﺑﯽﺧﺎﺻﯿﺘﯽ ﮐﻪ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﮐﻮﺩﮐﯿﻢ ﺍﺳﺖ ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ...
ﻣﻦ ﺑﻪ ﻣﯿﺰی ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﭘﺸﺖ ﺁﻥ ﻣﯽﻧﺸﯿﻨﻢ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪﺍﻡ، ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺁﻥ ﮔﻠﺪﺍﻥ ﮐﻮﭼﮏ ﮐﺎﮐﺘﻮﺳﯽ ﮐﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪﺍﻡ، ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ...
ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽﻫﺎ ﺭﺍ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻭ ﻭﺍﻟﺪﯾﻦ ﻣﯽﺁﻣﻮﺯﻧﺪ ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺵ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ، ﺍﻣﺎ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽﻫﺎ ﺍﻧﻌﮑﺎﺱ "ﺧﻮﺩ ﻭﺍقعی من" ﻫﺴﺘﻨﺪ...

به کسی که دوستش داری "دلبسته" باش نه ، وابسته!


مهرزاد
ساعت18:58---12 اسفند 1395
دکتر الهی قمشه ای:

ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ که ﺑﺪﺍﻧﯽ چقدﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻣﻬﻢ ﻭ ﻋﺰﯾﺰ ﻫﺴﺘﯽ؟
کافﯿﺴﺖ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﺳﺮﺍﻏﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﮕﯿﺮﯼ !
ﻧﻪ ﺍینکه ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﻟﻮﺱ کنی، ﻧﻪ ﻫﺮﮔﺰ .
ﻓﻘﻂ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﻭﻇﯿﻔﻪ ﯼ ﺳﺮﺍﻍ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺍﺯ ﺣﺎﻝ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ کن
ﺩﺭ ﺍین صورت ﯾﺎ ﺩﻟﺘﻨﮕﺖ می شوند ﻭ ﯾﺎ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ میکنند!
ﺍﮔﺮ ﺩﻟﺘﻨﮓ ﻭ ﻧﮕﺮﺍﻧﺖ ﺷﺪﻧﺪ ﻗﺪﺭﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺪﺍﻥ
ﻭ ﺑﻪ ﻫﺮ ﻗﯿﻤﺘﯽ که ﺷﺪﻩ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ کنار ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﺖ کرﺩﻧﺪ، به رﺍﺣﺘﯽ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﺸﺎﻥ کن...
ﻫﻤﯿﺸﻪ " ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ " ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ، ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻋﻘﻞ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﺖ ﻧﯿﺴﺖ...


مهرزاد
ساعت20:43---16 بهمن 1395
زیادی خوب بودن خوب نیست
زیادی که خوب باشی شکننده تر میشوی...
با هر قدرناشناسی دلت ترک بر میدارد،میشکند...
تکه های شکسته را در دستانت میگیری...
نگاه میکنی به نتیجه ی زیادی خوب بودنت!
زیادی خوب بودن خوب نیست
زیادی که خوب باشی به زیادی خوب بودنت عادت میکنند...
آن وقت کافیست کمی بد شوی
همه گمان میکنند زیادی بدی!
.....
سلام خوب ما رو سر کار گذاشتیا؟پس چی شد وبت؟اینجا متروکه شده که
پاسخ:سرکار کجا بود؟؟درگیر مدرسه و درسام.


مهرزاد
ساعت22:20---3 بهمن 1395
very very bi maram
پاسخ:من کجام نامرده؟؟؟؟؟


مهرزاد
ساعت22:19---3 بهمن 1395
بعد از سالها
اتفاقى،
دقيقاً آنجا كه جانَم به لب رسيده بود تا فراموشش كنم،
ديدَمَش...
همانجايي
كه پاتوقِ تمامِ عاشقانه هايمان بود!
دست در دستِ مردى كه عجيب شبيه من؛
مدلِ عينكش
موهايش
لباس پوشيدنش
لبخندش
راه رفتنش...
هر دو خشكمان زد
زمان گير كرده بود و انگار عقربه ها
هم باورشان نميشد اين اتفاق را...
يك دستش را همسرش قفل كرده بود و
دستِ ديگرش را پسرى كه شيرين ترين بچه ى دنيا بود!
نشستند ميزِ پشتِ سرم
اين عجيب ترين فاصله اى بود كه در عينِ نزديكى داشتيم
اسم من را صدا زد!
برگشتم
اما..
پسرش جوابش را داد...
=====================================
سلام خوبین؟ وقت بخیر
بلاگفای گور به گور شده کامنت قبول نمیکنه بدون ادرس کامنت دادم شاید برسه.خداییش خسته نشدی از بلاگفا.ولش کن و برو جای دیگه
پاسخ:خوبی؟؟؟؟؟؟؟


مهرزاد
ساعت15:06---21 دی 1395
گاهى رابطه ات را زمين بگذار
و تا ميتوانى فاصله بگير
دست بزن زيرِ چانه ات و از دور تماشايش كن
تحلیلش کن
ببين اصلاً ارزشش را دارد برگردى دوباره؟؟
گاهى آنقَدر غرق ميشويم در رابطه هايمان
كه كور ميشويم
كر ميشويم
فاصله هميشه هم بد نيست!


مهرزاد
ساعت8:13---27 آذر 1395
برای دل بستن

باید دلت را

به دلش گره بزنی

یکی زیر...

یکی رو...

مادر بزرگم میگفت

" قالی دستباف مرگ ندارد..."


مهرزاد
ساعت10:32---12 آذر 1395
کاش آدمها هم به شرط چاقو بودند

قبل از راه دادن به حریمت
یا از سرخی قلبشان مطمئن می شدی

یا دست کم از
چشم سفیدیشان.


مهرزاد
ساعت21:00---5 آذر 1395
گاهی وقتها "شیرها"
روزهای زیادی رو گرسنه میخوابند!
چون نه مثل کفتار لاشخورند
و نه مثل روباه دزد!
آنها شیر هستند،لاغر می شوند،
اما اصالتشان را از دست نمی دهند!


مهرزاد
ساعت18:22---5 آذر 1395

سلام وقتی نمیگیره جواب کامنت بدی که باران جان/بازم لینک شدی


پاسخ:سعی میکنم بیشتر بیام جواب بدم بهت



مهرزاد
ساعت10:44---16 مهر 1395
گرگ روزگار بوديم...
شغال ها هم جرات رويا رويى با ما را نداشتند...
حال كه توبه كرده ايم...
آهو ها هم برايمان خط و نشان می كشند...
درست است كه ما رفته ايم اما به آهوها بگوييد در قلمروي ما با احترام عبور كنند!!!
كه توبه گرگ مرگ است !!!
==================
سلام.فقط من بهت سر میزنم مثل اینکه.اونم بدون جواب.وبتو حذف کردم از لینکام فعال شدی خبرم کن


مهرزاد
ساعت21:52---20 شهريور 1395
پشت چراغ قرمز تو ماشین داشتم با تلفن حرف می زدم و برای طرفم شاخ و شونه می کشیدم که نابودت می کنم !

به زمین و زمان می کوبمت تا بفهمی با کی در افتادی!
زور ندیدی که اینجوری پول مردم رو بالا می کشی و... خلاصه فریاد می زدم

یک دختر بچه یک دسته گل دستش بود و چون قدش به پنجره ی ماشین نمی رسید هی می پرید بالا و می گفت آقا گل ! آقا این گل رو بگیرید....

منم در کمال قدرت و صلابت و در عین حال عصبانیت داشتم داد می زدم و هی هیچی نمی گفتم به این بچه ی مزاحم!

اما دخترک سمج اینقدر بالا پایین پرید که دیگه کاسه ی صبرم لبریز شد و سرم را آوردم از پنجره بیرون و با فریاد گفتم:
بچه برو پی کارت ! من گـــل نمی خـــرم !
چرا اینقدر پر رویی!
شماها کی می خواهید یاد بگیرید مزاحم دیگران نشوید و....

دخترک ترسید... کمی عقب رفت ! رنگش پریده بود !
وقتی چشمهایش را دیدم ناخودآگاه ساکت شدم ! نفهمیدم چرا یک دفعه زبونم بند آمد!
البته جواب این سوال را چند ثانیه بعد فهمیدم!

وقتی ساکت شدم و دست از قدرت نمایی برداشتم، جلو آمد و با ترس گفت :
آقا! من گل نمی فروشم! آدامس می فروشم!
دوستم که آن طرف خیابون است گل می فروشد!

این گل را برای شما از او گرفتم که اینقدر ناراحت نباشید!

اگر عصبانی بشوید قلبتان درد می گیرد و مثل بابای من بیمارستان می روید، دخترتان گناه دارد.....

دیگر نمی شنیدم! این فرشته چه می گوید؟!

حالا علت سکوت ناگهانیم را فهمیده بودم!
کشیده ای که دخترک با نگاه مهربانش به من زده بود، توان بیان را از من گرفته بود!
و حالا با حرفهایش داشت خورده های غرور بی ارزشم را زیر پاهایش له می کرد!

یک صدایی در درونم ملتمسانه می گفت: رحم کن کوچولو!

آدم از همه ی قدرتش که برای زدن یک نفر استفاده نمی کند
اما دریغ از توان و نای سخن گفتن!

تا آمدم چیزی بگویم، فرشته ی کوچولو، بی ادعا و سبکبال دور شد!
حتی به من آدامس هم نفروخت!
هنوز رد سیلی پر قدرتی که زد روی قلبم است !
چه قدرتمند بود!!
مواظب باشید با کی درگیر می شوید!
ممکن است خیلی قوی باشد و کتک بخورید!



مهرزاد
ساعت19:26---15 مرداد 1395
گاهی دوستت دارم ها....
بی فایده اند !....
مثل موفق باشید های
انتهای برگه امتحانی..
===============چقدر کامنت میدی ؟ خسته نشی یبار


مهرزاد
ساعت14:14---31 تير 1395

وقتی کسی زیاد از رفتن حرف می زند
قبلا رفته است.
فقط می خواهد مطمئن شود
چیزی از او, در تو جا نماند!

کمک کن چمدانش را ببندد
چترش را به او پس بده
لبخندش را
آوازهایش را
همینطور سایه اش را
که گاه و بیگاه از پشت پنجره ات گذشته بود...!


مهرزاد
ساعت9:04---7 تير 1395
آدم ها عوض نمیشوند
فقط دلتنگ میشوند
بر میگردند
و دوباره از نو با همان عادت ها دوستی می کنند...
آدم ها برمیگردند
نه برای اینکه قدر و قیمتت را فهمیده اند
برمیگردند
چون دیواری کوتاه تر از تو پیدا نکرده اند...
یادت باشد
دلخوش نکنی به این برگشتن ها
آدم ها عوض نمی شوند...!


مهرزاد
ساعت13:03---4 تير 1395

باید می رفتم از تو
از تو و ارتفاعاتِ چشمگیرت ...
هیچکس
در قلّه ای که فتح می کند
ساکن نمی شود ..


مهرزاد
ساعت18:50---31 خرداد 1395
در جمع می خندم حتی قهقهه می زنم به خانه برمی گردم

آینه با مشت دهانم را ترمیم می کند.
========================
سلام لینکی .ولی من نیستم .خودمو لینک کنم ؟


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 28 خرداد 1395برچسب:, | 20:25 | نویسنده : ♥..ღ ъձгձռ ღ..♥ |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • صدا پاتوق