« امیدوار بودن به رحمت خدا»
امام باقر (ع) مى‌فرماید: حضرت ابراهیم (ع) براى عبرت گرفتن از مخلوقات خدا در شهرها مى‌گشت، روزى گذرش به بیابانى افتاد، شخصى را دید جامه مویین پوشیده و با صداى بلند نماز مى‌خواند.ابراهیم (ع)از نماز او تعجب کرد، نشست و انتظار کشید تا نماز او تمام شود، ولى او نماز را رها نمى‌کرد، چون بسیار به طول انجامید ابراهیم (ع)او را با دست تکان داد و فرمود: با تو کارى دارم نمازت را تمام کن .عابد دست از نماز کشید و کنار ابراهیم (ع)نشست.ابراهیم (ع)از او پرسید براى چه کسى نماز مى‌خوانى؟گفت: براى خدا .پرسید: خدا کیست؟گفت: آن کس که من و تو را خلق کرده است.فرمود: طریق تو مرا خوش آمد، دوست دارم براى خدا با تو برادرى کنم، خانه‌ات کجاست که هر گاه خواستم تو را ملاقات کنم به دیدنت بیاییم ؟عابد گفت: خانه من جایى است که تو را به آنجا راه نیست .
ابراهیم (ع)فرمود: یعنى کجاست؟گفت: وسط دریا.پرسید: پس تو چگونه مى‌روى؟گفت: من از روى آب مى‌روم .

 

 « امیدوار بودن به رحمت خدا»


امام باقر (ع) مى‌فرماید: حضرت ابراهیم (ع) براى عبرت گرفتن از مخلوقات خدا در شهرها مى‌گشت، روزى گذرش به بیابانى افتاد، شخصى را دید جامه مویین پوشیده و با صداى بلند نماز مى‌خواند.ابراهیم (ع)از نماز او تعجب کرد، نشست و انتظار کشید تا نماز او تمام شود، ولى او نماز را رها نمى‌کرد، چون بسیار به طول انجامید ابراهیم (ع)او را با دست تکان داد و فرمود: با تو کارى دارم نمازت را تمام کن .عابد دست از نماز کشید و کنار ابراهیم (ع)نشست.ابراهیم (ع)از او پرسید براى چه کسى نماز مى‌خوانى؟گفت: براى خدا .پرسید: خدا کیست؟گفت: آن کس که من و تو را خلق کرده است.فرمود: طریق تو مرا خوش آمد، دوست دارم براى خدا با تو برادرى کنم، خانه‌ات کجاست که هر گاه خواستم تو را ملاقات کنم به دیدنت بیاییم ؟عابد گفت: خانه من جایى است که تو را به آنجا راه نیست .
ابراهیم (ع)فرمود: یعنى کجاست؟گفت: وسط دریا.پرسید: پس تو چگونه مى‌روى؟گفت: من از روى آب مى‌روم .
ابراهیم (ع)فرمود: شاید آن کس که آب را براى تو مسخر کرده است، براى من نیز چنین کند، برخیز تا برویم و امشب را با هم باشیم .
آن دو حرکت کردند، وقتى به دریا رسیدند، مرد عابد بسم الله گفت و بر روى آب حرکت کرد، حضرت ابراهیم (ع)نیز بسم الله گفت و به دنبالش رفت .آن مرد از این کار ابراهیم (ع)خیلى تعجب کرد. وقتى به خانه آن مرد رسیدند، ابراهیم (ع) از او پرسید: خرج و مخارج زندگى‌ات را از کجا تامین مى‌کنى؟گفت: از میوه این درخت، آن را جمع مى‌کنم و در تمام سال با آن معاش مى‌کنم.ابراهیم (ع)از او پرسید: کدام روز از همه روزها بزرگتر است؟گفت: روزى که خدا خلایق را بر اعمالشان جزا مى‌دهد.ابراهیم (ع)فرمود: بیا دست به دعا برداریم، یا تو دعا کن من آمین مى‌گویم و یا من دعا مى‌کنم تو آمین بگو.عابد گفت: براى چه دعا کنیم؟ابراهیم (ع)فرمود: دعا کنیم که خدا ما را از شر آن روز نگاه دارد، دعا کنیم که خدا مؤمنان گناهکار را مورد آمرزش قرار دهد.عابد گفت: نه، من دعا نمى‌کنم .پرسید: چرا؟ گفت: براى این که سه سال است حاجتى دارم هر روز دعا مى‌کنم ولى هنوز دعایم مستجاب نشده است و تا آن برآورده نشود شرم مى‌کنم که از خداوند چیز دیگرى بخواهم .ابراهیم (ع)فرمود: خداوند متعال هرگاه بنده‌اش را دوست داشته باشد، دعایش را به درجه اجابت نمى‌رساند تا او بیشتر مناجات و اظهار نیاز کند، اما وقتى بنده‌اى را دشمن دارد، یا زود دعایش را مستجاب مى‌کند و یا ناامیدش مى‌کند که دیگر دعا نکند و بیشتر از آن با خدا صحبت نکند.آن گاه ابراهیم (ع) از او پرسید: حالا بگو ببینم چه چیزى از خدا خواسته‌اى که او براى تو برآورده نکرده است؟
مرد عابد گفت: روزى در همان جاى نمازم مشغول نماز بودم که ناگاه کودکى را در نهایت زیبایى و جمال، با سیمایى نورانى، موهایى بلند و مرتب دیدم که چند گوسفند چاق و فربه و چند گاو که گویى بر بدن آنها روغن مالیده بودند، مى‌چرانید. من از آنچه دیده بودم بسیار خوشم آمد. گفتم: اى کودک زیبا، این گاو و گوسفندها مال کیست؟ گفت: مال خودم است . گفتم: تو کیستى؟ گفت: من پسر ابراهیم خلیل خدا هستم . من در همان موقع دست به دعا بلند کردم و از خدا خواستم که خلیلش را نشان من دهد. (ولى سه سال است که هنوز خبرى نیست .)ابراهیم علیه السلام فرمود: منم ابراهیم، خلیل خدا و آن کودک که مى‌گویى پسر من است .
عابد گفت: الحمدلله رب العالمین که دعاى مرا مستجاب کرد. وآنگاه دست در گردن ابراهیم (ع) انداخت و دو طرف صورت او را بوسید و گفت: حالا بیا و تو دعا کن تا من آمین بر دعاى تو بگویم .ابراهیم (ع)دست به دعا بلند کرد و گفت: خداوندا گناهان مؤمنین و مؤمنات را تا روز قیامت ببخش و از آنها راضى باش.و عابد آمین گفت.
((آنگاه امام باقر (ع) فرمود: دعاى ابراهیم علیه السلام کامل است و شامل حال شیعیان گناهکار ما تا روز قیامت مى‌شود)).

«منبع: برگرفته از کتاب عاقبت بخیران عالم، جلد 2، اثر على محمّد عبداللهى

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 12 مهر 1393برچسب:, | 22:12 | نویسنده : ♥..ღ ъձгձռ ღ..♥ |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • صدا پاتوق